به نظر میرسد که متاسفانه در میان شیعیان و حتی حوزههای شیعی، مراوده و انس با معارف قرآن به اندازه لازم و کافی وجود ندارد . آیا این برداشت را تصدیق میکنید؟
بنده در آغاز عرض کنم که ما هر اثر تفسیری که از ابتدا یعنی زمان مرحوم شیخ طوسی (ره) تا امروز داشتهایم، از تبیان شیخ طوسی تا تسنیم آقای جوادی آملی، همه از فقهای بزرگوار و علمای بزرگ ما بودهاند و در این زمینه، میراث شیعه میراث سنگینی است . حتی اگر شما در ادب پارسی هم ملاحظه بفرمایید، بیش از هزار سال است که ما تفسیر فارسی داریم . مع ذلک از حوزه شیعه به عنوان محور و مرکز ثقل معارف شیعه، توقع بیش از این بوده و هست .
بنده در طول طلبگی خودم از 34 - 35 سال پیش به یاد میآورم که در حوزه همواره یک رگهای از مباحث تفسیری بوده است از سال 47 که بنده به قم آمدم، جلسه تفسیر استاد بزرگوارمان حضرت آیتالله خزعلی (ادامالله عزه) در مسجد فاطمیه، بسیار مجلس پررونق و جاذبهای بود و فضلای بزرگوار حوزه در آن درس شرکت میکردند . اثر برجسته المیزان و شاگردان بزرگوار علامه طباطبایی را میبینیم که نشانه وجود مشعلی حیاتبخش در آن زمانها بود . در این زمان هم استاد بزرگوارمان حضرت آیه الله جوادی (دام ظله) از 20 سال پیش، یعنی از سال 60 که تفسیر موضوعی را شروع کردهاند; هم اینک نیز ادامه دارد و به اضافه تفسیر ترتیبی ایشان که تسنیم نام دارد . اما همانطور که شما فرمودید، توقع بیش از این است . من میخواهم از اینجا وارد سؤال حضرتعالی شوم . باید بدانیم مهر و عشق نسبتبه چیزی، محصول مستقیم معرفت است . مخصوصا اگر موضوع ما یک امر برجسته و کاملی، مانند قرآن یا تفسیر قرآن و علوم قرآنی باشد .
ارتباط با معارف قرآن، بسیار ارجمند و والاست و اگر فرض کنید شخصی، گروهی و یا مجموعهای نسبتبه آن بی مهرند، این بی مهری یا کم مهری محصول نزدیک نشدن آنان به قرآن است . اگر معرفت آمد، عشق و مهر خواهد آمد .
به قول سعدی:
چشم عاشق نتوان بست که معشوق نبیند
نای بلبل نتوان بست که برگل نسراید
به هر روی اگر ما قرآن را آن طوری که هست میشناختیم، این قدر نسبتبه قرآن به مهر نبودیم . برای پیدا کردن معرفت سبتبه قرآن، همانگونه که نزدیک شدن و معرفتبه هر چیزی مستلزم آدابی است، آدابی لازم است که اگر رعایتشود، نه تنها مهر بلکه عشق خواهد رویید . مرحوم ملاصدرا (ره) در فاتحه دوم از مفتاح دوم از کتاب شریف مفاتیح الغیب، آداب بهرهیابی از قرآن را به تفصیل بیان کرده که فضلای بزرگوار که اهل سوز هستند و سوز معرفتبه قرآن را دارند، میتوانند به آن مراجعه و از آن استفاده کنند .
اجمالا ایشان 10 ادب را ذکر میکنند که اگر ما آنها را رعایت و تحصیل کنیم، به معارف قرآن نزدیکتر خواهیم شد و اگر نزدیکتر شویم، عاشق خواهیم گشت و دیگر هیچ چیز را بر قرآن مقدم نخواهیم داشت; زیرا قرآن را لطیفتر و شیرینتر از همه چیز خواهیم یافت .
اولین ادب، فهم عظمت قرآن است . کسانی در مباحث علوم قرآنی - خواسته یا ناخواسته - بدین سو رفتهاند که قرآن یک اثر برجسته ادبی است که ما نیز این مطلب را قبول داریم . به تعبیر امین الخولی، اگر همه جهات قرآن را کنار بگذاریم، برجستهترین اثر ادبی در جهان است . اما اگر بخواهیم منحصرا از این جهتبه آن بپردازیم، خود به خود نگاه ما به قرآن نگاه یک انسان خواهد بود به یک اثر ادبی و حال آن که قرآن خودش را یک اثر ادبی معرفی نمیکند; قرآن نذیرا للعالمین، هدی للمتقین، لتنذرام القری و من حولها و . . . است . قرآن برای همه جهانیان است و برای همه زمانها . و همه مکانها . اگر قرآن یک اثر ادبی است، برای ما نباید تنها به عنوان یک ادبی مطرح باشد . البته ما برای فهم قرآن بسیار نیازمند به ادبیات خالص دوران جاهلی هستیم تا ما را به ادبیات قرآن آشنا کند; ولی قرآن تنها یک اثر ادبی نیست; اثری جاودانه است . پیام خداوند است . ما اگر این را بفهمیم که البته برای این فهم، نیازمند به کار هستیم، درمییابیم که قرآن با عظمتترین پدیده خلقت در بین ما است . ما چیزی عزیرتر از قرآن نداریم . از همه کتابهای دنیا عزیزتر است . اگر ما بتوانیم به صورت مستدل این مسئله را به قلب خود بنشانیم، خود به خود عقل به ما میگوید که این کتاب عظیم را بخوان و بفهم، و بیش و پیش از دقت در «فتامل» های آثار بزرگان، در «افلایتدبرون القرآن» دقت کن . اینجا است که خود به خود قرآن زیباییهای خودش را به ما نشان خواهد داد و ما از این محرومیت و مهجوریت در میآییم . پیامبر - صلیالله علیه و آله - شکایت میکند که «ان قومی اتخذوا هذا القران مهجورا» مهجوریت واقعی دامنگیر ماست . چون قرآن نور است و نور را که نمیشود مهجور کرد . او همیشه فوقیت دارد . به دلیل اینکه عظمت قرآن برای ما روشن نیست، با مهجور کردن قرآن خود را مهجور میکنیم .
ادب دوم این است که ما با ذهنی که آلوده به هوسها و آلوده به تاثیرات بیرونی است، نباید به سراغ قرآن برویم . قرآن اگر هدی للمتقین است، پس ظرف تقوا میطلبد تا جای خودش را باز کند . به همین دلیل است که اگر انسان با ذهن آلوده، نزدیک قرآن برود، نمیتواند تماس پیدا کند . جمله «لایمسه الاالمطهرون» به نظر جمله خبری میآید . اما فقهای بزرگوار از آن انشاء استفاده میکنند; یعنی جز پاکان نباید دستبه قرآن بگذارند . در واقع «لایمسه الاالمطهرون» یعنی تماس پیدا نمیکنند با معارف والای قرآن، مگر پاکان . این خود جای بحث گسترده دارد .
ادب سوم . امیرالمؤمنین - علیه السلام - فرمودند: لاخیر فی عبادة لافقه فیها و لافی قراة لا تدبر فیها . ما اگر واقعا بخواهیم در قرآن تدبر کنیم باید ابزار و وسایل تدبر برای ما روشن شود، تابه تدریجبتوانیم در قرآن تدبر کنیم و به ورطه انحراف نیفتیم . تعبیر من این است که وقتی قرآن میفرماید: شما این آیات را پشتبینی کنید (افلایتدبرون القرآن) به این میماند که کسی به ما میگوید شما از این نردبان بالا بروید ببینید، پشت آن دیوار چه هست . معلوم میشود خبرهایی در آن پشت است، والا چرا به ما بگویند برو آن پشت دیوار را ببین .
آیات احکام که از ظواهر آن در فقه بهره میبریم، نباید تصور کنیم که پشت این آیات، چیزی نیست . خود قرآن به ما میگوید که پشت این آیات، خبرهاست و جالب اینکه به صورت یک قضیه منفصله به ما میگوید: اگر تدبر نکنید، شما دچار قفل دل هستید; ام علی قلوب اقفالها . و هیچکس از قفل دل، خوشش نمیآید .
ادب دیگر، مسئله تخصیص است . متاسفانه ما قرآن را تاریخی میکنیم; در حالیکه قرآن تاریخی نیست . قرآن فراتاریخی است . مرحوم ملاصدرا میفرماید که تخصیص به این معناست که شما شخصا خودت را مخاطب تمام آیات قرآن بدانی و تصور کنی تمام خطابات و اوامر و نواهی قرآن مربوط به توست . اگر ما چنین حالتی میداشتیم و این حالت در ما درونی و نهادینه شده بود، آیا واقعا این همه از قرآن فاصله میگرفتیم . به قول مولوی در مثنوی:
لذت تخصیص تو وقتخطاب
آن کند که ناید از صد خم شراب
اجمالا باید بدانیم ما از ادب رویکرد به قرآن در نتیجه از خود قرآن فاصله گرفتهایم . دریک سخن اگر ادب راهیابی به حریم قرآن را رعایت کنیم، خود به خود به قرآن نزدیک خواهیم شد و قرآن هم به ما نزدیک خواهد شد و به دلیل زیبا بودن قرآن، عاشق قرآن خواهیم شد و خود را از مهجوریتبیرون خواهیم کشید .
یکی از مسایل اساسی، مهم، ارتباط قرآن با مسایل فقهی است . با اینکه قرآن به عنوان یکی از منابع استنباط مطرح بوده و هست . گاه به نظر میرسد که حضور مؤثر و چشمگیری در عرصه استنباط ندارد .
در مورد مباحث فقهی، فقهای بزرگوار ما به صورت فراگیر وارد شده و به طور بسیار گسترده بحث کردهاند و تالیفاتی نیز در این زمینه داشتهاند . آیاتی که در فقه، مورد استفاده فقهای ما قرار میگیرد، به آیات الاحکام معروف هستند که دو اثر معروف در این زمینه یکی زبدةالبیان مرحوم اردبیلی و دیگری کنزالعرفان مرحوم فاضل مقداد است . ولی در واقع ما در آثار فقها، استفاده از آیات قرآن را در حدی فراتر از آیات احکام میبینیم . به عنوان نمونه در آثار مرحوم شیخ انصاری - رضوان الله تعالی علیه - در مورد فقه مشاهده میکنید که قرآن فراتر از حد آیات احکام مورد استفاده قرار گرفته . اخیرا یکی از فضلای بزرگوار حوزه، تحقیق بسیار گستردهای در مجموع آثار شیخ انصاری - رضوان الله تعالی علیه - داشته و اثر بسیار بدیع و سنگینی را عرضه بازار معارف حوزه کرده استبه نام «الانظار التفسیریة للشیخ الانصاری» . اما البته میتوان این انظار را مطرح کرد که بعضی از آیات قرآن که بسیار هم مهم است و میتوان در فقه مورد توجه و استناد قرار گیرد . در مجموع آیات فقهی کمتر مورد دقت قرار گرفته است . به یاد دارم حدود 20 سال پیش در خدمت فقیه بزرگواری بودیم که به رحمتخدا رفتند و از شاگردان برجسته مرحوم آیت الله حائری - رضوان الله تعالی علیه - مؤسس حوزه علمیه بودند . مسئلهای مطرح شد به این مضمون که کسانی که علیه نظام توطئه یا هوچیگری یا شایعه پراکنی میکنند، چه از طریق رسانهها و چه از طریق گفتگوهای بازاری، از نظر نظام و فقه اسلامی، اینها محکوم به چه حکمی هستند . آیا واقعا اسلام نسبتبه اینها نظری دارد یا خیر؟ یک نظر مطرح بود که بالاخره فضا، فضای آزادی است و ما نمیتوانیم آزادی کسی را به این بهانهها محدود کنیم و هرکس آزاد استبرداشتخود را بگوید . من عرض کردم آیا در این گونه مباحث، آیه 61 سوره احزاب نمیتواند مطرح باشد؟ آنجا که میگوید: «و المرجفون فی المدینه» تا آنجا که میفرماید: اخذوا وقتلوا تقتیلا . وقتی این آیه را مطرح کردم، ایشان تاملی فرمودند و من برق قبول را در چشمان مبارک آن فقیه بزرگوار مشاهده کردم . برابر این آیه، اینها محکوم به اشد مجازاتاند .
نکتهای که اینجا هست، این است که ما در مورد آیاتی که میتوانند مستند احکام فقهی قرار بگیرند، بعضی اوقات غافل میمانیم و خیلی اصولی میشویم; اگر چه ما در آثار فقهای این زمان، این مطلب را خیلی کمرنگ میبینیم، در صورتی که در آثار قرن گذشته این مسئله را مشاهده میکنیم . حتی در بعضی از آثاری که چه بسا محور بحث در حوزه هم هست، میبینیم که بعضی از آیات قرآن آنگونه که هست، نیامده و این علامت این است که ما به چیزهای دیگر، خیلی مشغول بودهایم .
اگر واقعا قرآن را کتاب هدایت و کتاب عمل و رفتار انسانی و الهی میدانیم، نباید میان آیات سیاسی و فقهی مرز قائل شویم . این مرز خود به خود باید رنگ ببازد . مگر آیات سیاسی نمیتواند آیات فقهی باشد؟ اگر موضوع فقه عمل مکلف است، بخش عظیمی از برخوردهای ما برخوردهای اجتماعی است و بخش عظیمی از این برخوردهای اجتماعی، همان برخوردهای اخلاقی است . پس اخلاق را نمیتوانیم از فقه جدا کنیم . سیاست و اقتصاد و . . . را هم نمیتوانیم از فقه جدا کنیم . بنابراین به وجهی میتوان گفت که فقه از نظر مضمونی، بارفتار آدمیان درگیر است . تمام اینها آیاتی هستند که باید مورد توجه باشند . صرفا آیات زکات و نماز و روزه و . . . که نیست . من نمیتوانم بفهمم که به چه دلیل بین آیات سیاسی و فقهی مرز میگذاریم . چرا میان آیات اخلاقی و آیات فقهی مرز قائلیم . به یاد دارم که در دوران جوانی در خدمتبزرگی بودم . من خواستم اجازه مرخصی بگیرم . گفت کجا میروی؟ گفتم: قرار دارم . گفت قرار را به هم بزن . گفتم نمیتوانم; چون قول دادهام . گفت: معلوم نیستخلف وعده حرام باشد و فقط یک کار خلاف اخلاق است! با اینکه در آن زمان من نوجوان بودم، برایم سؤال بسیار مهمی پیش آمد که اگر خلاف اخلاق است، پس خلاف است و ما نباید آن را انجام دهیم .
خوشبختانه فقهای بزرگوار ما در این زمان، که جزء مراجع عظام و ارکان حوزه نیز هستند، آثار فقهی شان خالی از مستندات قرآنی نیست .
اگر بر اساس آنچه که قبلا فرمودید، ما قرآن را یک اثر جاودانه بدانیم که به حق هم چنین است، مسلما هر اثر جاودانهای برای همه اعصار پیام دارد . اما متاسفانه ما امروزه مواجه شدیم با مسائل اساسی که به ظاهر چندان جوابگویی قرآن را در مقابل آنها نداریم . لذا با افسردگی پرسمان و گفتمان قرآنی مواجه شدهایم که این مسئله بر فضای مسائل ما سایه افکنده است .
اگر ما بخواهیم عقلی بحث کنیم، باید بدانیم زبان عقل یک زبان مشترک است . لکن زبانی که از روی اعتقاد به قرآن پیدا میشود، زبانی است مختص .
لذا اگر فرض کنیم که کسی که قرآن را قبول ندارد، در مورد موضوعی حرفی داشت و بخواهیم آن را بفهمیم و پاسخی در مقابل او داشته باشیم، باید بر محور و در قالب زبانی مطرح کنیم که او بفهمد . زبانی که مریدان قرآن با قرآن برخورد میکنند، زبان عشق است و زبانی که با دیگران با آن برخورد میکنیم، طبیعی است که زبان عقل است .
در مورد رویدادهای مورد ابتلا و محل گفتوگو، میتوان از زبان و کلام قرآن امداد گرفت; به طور مثال در مورد «آزادی» ، اگر چه پدیده نو پیدایی نیست و از آغاز بشریت مطرح بوده و بالطبع از آغاز نزول قرآن نیز یکی از موضوعاتی است که از جهت نظری و از جنبههای عملی چالش برانگیز بوده است، قرآن سخن روشن دارد . در سوره توبه، که به تعبیر بعضی (العیاذ بالله) تندترین عبارتها را دارد، به صراحتبحث آزادی را در بحبوحه جریانات و مسائل خشونتبار مطرح میکند . ما در کنار آیه «وان احد من المشرکین استجارک فاجره حتی یسمع کلام الله ثم ابلغه مامنه» آیات دیگری هم داریم مثلا میگوید: «فخذوهم، واقتلوهم حیث ثقفتموهم .» که تعبیرها پر از حدت است . میگوید آنهایی که رو در روی شما هستند و با عصای تعصب کور و بدون فهم و از روی عناد میخواهند رویاروی شما قرار بگیرند، علاجش «فخذوهم» است . «آخر الدوا الکی» . و اما یک مرتبه میگوید: اگر آزادهای پیدا شد، ولو صورتا در اردوی مخالف باشد، او را پناه بدهید، چون میگوید: من سر جنگ ندارم . برای من تحری حق مهم است . مگر نه اینکه برای تو هم حق مهم است؟ طبیعی است که از این آدم بوی اولوالالباب میآید . قرآن میگوید کسی که دنبال بهترینها میگردد، بوی هدایت از او میآید: و اولئک هم اولوالالباب . چون چنین است، «فاجره» . فاجره، غیر از «فدعه» و «فذره» است . «فاجره» معنایش این است که نه به او آزار رسان و نه اجازه بده دیگری به او آزار برساند و آزادی او را تامین کن و تو متولی تامین آزادی او باش; «حتی یسمع کلام الله» و کلام خدا را آزاد بر او عرضه کن و تحمیل نکن . چقدر کلمه «حتی یسمع» زیباست; تابه راحتی کلام خدا را بشنود . «ثم ابلغه مامنه» بعد خود ضامن و متولی تامین طریق او باش . آزاد و ایمن او را به جای خودش برسان . بعد اگر دیدی در آنجا تصمیم دیگری عکس گرفت و در اردوی مخالف رفت و رویارو قرار گرفت، آن وقت قضیه فرق میکند .
مبارزه با دشمنی که خنجر را از رو بسته است و به تعبیر عوام به هیچ صراطی مستقیم نیست، داستان دیگری است . آیا زیباتر از این هم میشود در مورد آزادی حرف زد . ما چقدر آیه داریم که میگوید مواظب سرمایههای خودتان باشید; نگذارید مغزها بیجهت فرار کنند . دشمن دوست دارد که این مغزها را از ما بگیرد و آنچه را که نشانه عظمت ملی ما و نشانه ارجمندی فرهنگ ما است، از ما بگیرد . خوب آیا شما نمیتوانید از این آیه استفاده کنید: ودو الذین کفرو الو تغفلون عن اسلحتکم و امتعتکم فیمیلون علیکم میلة واحدة» که مثل حقیقتی در بسته و سربسته مانده است . چون ما کمتر تدبر کردیم و کمتر پیام گرفتیم . والا از تمام اینها میتوان بهترین استفادهها را کرد . اینها حقایق قرآنی است . خیلی روشن است و واضح . یا مثلا «لااکراه فی الدین» یک گزاره است . یک جمله خبریه است که میگوید در آنجاها که بازار معرفت رواج دارد و چراغهای معرفت روشن است، اصلا مطرح کردن زور، روا نیست . بازار، بازار «تبین الرشد من الغی» است . همچنین موارد دیگر مثل سیاستخارجی و . . . .
در مورد اهداف قرآنی در جامعه خود با سه نگاه تفصیلی مواجه هستیم .
نگاه اول، نگاه متنگرا ظاهرگراست . نگاه دوم نگاه تاویلخواه و ذوقی است که به تعبیر شما دارای زبان عشق است و نگاه سوم نگاه عملگرا و کاربردی است که شاید از نگاه اول و دوم نیز تا حدودی بهره داشته باشد . اگر ما بخواهیم یک آرمان شهر قرآنی داشته باشیم که مسلما آرزوی همه است، شما احساس میکنید کدام یک از این نگاههای متفاوت راهگشا هستند؟
اولا ما به عنوان مسلمان و معتقد به قرآن و ثانیا مکلف به تبلیغ پیام قرآن به فراتر از مرزهای اسلامی، مکلفیم که قرآن را بفهمیم . زیرا خیلی روشن است که هر عملی که از روی نافهمیدگی انجام شود، فسادش از صلاحش بیشتر است . معصوم - علیه السلام - فرمودند: «من عمل بغیر علم کان ما یفسد اکثر مما یصلح» و عمده مشکلات ما این است که ما اول به سراغ عمل میرویم و بعد برای توجیه اعمال خود به سراغ قرآن میآییم . طبیعی است که رسوبهای بیرونی ما را کانالیزه میکنند و خود به خود دیگر نمیتوانیم تدبر کنیم و باید بدانیم که در فراگیری قرآن ادب و روش لازم است و باید از نزدیکترین راهها و سالمترین راههای فهم قرآن وارد شویم . شاید آن حدیثشریفی که مخاطبان اولیه قرآن، قرآن را میفهمند (انما یعرف القرآن من خوطب به) برای ما این پیام را داشته باشد که ما برای فهم قرآن، همیشه باید دستمان به دامن پیغمبر و اهل بیت که مبین قرآن هستند، دراز باشد . این نکته خیلی مهم است . اما این هم قابل توجه است که ما به کدامیک از این روشها اولویت دهیم . آیا اینکه ما اول نگاه به مسائل کاربردی کنیم و بعد به سراغ قرآن به صورت تفسیر موضوعی برویم، ما را به جایی میرساند؟
باید از قرآن، کماانزل الله، یا به تعبیر خیلی روشنتر، آنچنان که ائمه - علیهم السلام - تایید کردند، استفاده کنیم . ائمه (ع) از قرآن برای فهم قرآن کمک میگرفتند . چون قرآن بین و مبین است و به تعبیر اساتید بزرگوارمان، نیاز به بیرون از خود ندارد . مرحوم علامه طباطبایی - رضوان الله تعالی علیه - از همین روش، یعنی از خود قرآن برای تبیین قرآن کمک گرفتند و شاگردان بزرگوارشان مثل استاد آیت الله جوادی (ادام الله عزه) نیز بر این مسئله تاکید دارند و این مسئله را پذیرفتهاند که قرآن روش خاص خودش را دارد و زبان قرآن، زبانی است که به کمک خود قرآن قابل فهم است . اما اینکه ما از اول عملگرایانه با قرآن برخورد کنیم، اگر معنایش این است که ما چون نیازمند عمل به قرآن هستیم، رهنمودهایی که در عمل به کارمان میخورد از قرآن بگیریم که به تعبیر امروزیها تفسیر موضوعی میشود که البته کار بسیار خوبی است . اما یک آفت دارد که این آفت را ما میتوانیم با توجه بیشتر از بین ببریم و آن این است که اگر ما متوجه مسئلهای شدیم و نیاز به رهنمود قرآنی در مورد کارمان پیدا کردیم، به قدری ما را غرق نکند تا از جهات دیگر قرآن غافل بمانیم . من در تفسیر بعضی از بزرگان معاصر، این لطافت را میبینم که در عین تفسیر موضوعی یا کاربردی، بر اثر اولا احاطه مفسر و ثانیا روشمند بودن، دچار آن آفت نشدهاند; برخلاف بعضی از گروههایی که در اوایل انقلاب بودند و از بین رفتند . شما وقتی نوشتههایشان را میدیدید، متوجه میشدید که آنها گویا به هیچ چیزی توجه ندارند، الا به ساختههای ذهنی خودشان و فقط به سراغ قرآن میآیند تا تایید بگیرند . ما اگر بخواهیم عملگرایانه هم عمل کنیم، باید متوجه این آفتباشیم که از جهات دیگر غافل نمانیم که خدای ناکرده دچار ساختار معرفتی معیوب نشویم .
گاهی ما از قرآن فقط برای توجیه کار خود وام میگیریم . طبیعی است که دچار ساختار معیوب معرفتی خواهیم شد . برای اینکه این آفت پیش نیاید، باید همواره به خود هشدار دهیم
در مورد روش دیگر که شما اسمش را روش تاویلخواه گذاشتهاید، این روش هم روش بسیار خوبی است . ولی امروز پیشنهاد مشخص بنده این است که ما از پس محرومیتهای محصول مهجوریت، از باب نیاز به سراغ قرآن میرویم . طبیعی است که باید به سراغ موضوعاتی که مورد نیاز جامعه اسلامی امروز و در ارتباط با تبلیغ پیامهای قرآنی در بیرون از مرزهای جامعه اسلامی است، برویم . بنابراین باید اولویت را به تفسیر موضوعی دهیم . اما تفسیر تاویلی و تفسیر عرفانی، داستانی است که در طول قرون و اعصار، اشخاصی به دنبالش رفتهاند و خود به خود دچار آفتهایش نیز شدهاند; زیرا قرآن کتاب عمل است . شما اگر تفسیر ملا عبدالرزاق کاشانی را که به تفسیر محییالدین مشهور است، ملاحظه کنید، میبینید که بین واقعیات جاری و یافتههای آنان، فاصله هست و به فرض اینکه راهی هم به واقع ببرد نمیتوان به وجه فراگیر توصیه کرد .
در مورد روشهای تفسیری که به مباحث لفظی و ادبی قرآن توجه دارند و پایبند به حوزههای لفظی مباحث قرآن هستند، چه نظری دارید؟
مرحوم ملاصدرا - رضوان الله تعالی علیه - در جایی از مفاتیح الغیب نسبتبه موانع فهم قرآنی میفرمایند: عدهای از فهم قرآن محروم میشوند; از جمله کسانی که بیشتر توجه به لفظ و متن میکنند . بعد زمخشری را مثال میزند که تفسیر کشاف، تنها تفسیر نحوی نیست; بلکه یک تفسیر ادبی و بلاغی است وجه غالب آن عربیت است . بنده پیشنهاد نمیکنم که ما به نکات ادبی و بلاغی قرآن بی توجه باشیم، اما تمرکز روی نکتههای ادبی و بلاغی آفت زاست . ما کسانی را داریم که خیلی روی نکتههای ادبی و بلاغی قرآن کار کردند و یا حتی روی علوم قرآن فعالیت کردهاند و تا آنجا که ما میدانیم چندان طرفی نبستهاند . متاسفانه یکی از چیزهایی که باعثشرمندگی میشود، این است که ما امروز معارف مربوط به علوم قرآن را اول از زبان کسانی مثل گلذیهر، بلاشر، نولدکه، آرتورجفری و امثال اینها میگیریم که اینها چندان ایمانی به وحیانیت قرآن ندارند و قرآن را چه بسا به عنوان یک متن ادبی بررسی میکنند . طبیعی است که قرآن به عنوان یک متن ادبی، خیلی لطیف است و این لطافت و جاذبه، آنها را گرفته، بدون اینکه هیچ ایمان به آسمانی بودن آن داشته باشند . اینان از قرآن طرفی نمیبندند . کسانی که قرآن را بلا تشبیه مثل کلیله و دمنه، دیوان حافظ، یا متنبی یا مقامات حمیدی و مقامات بدیع الزمان، یک متن ادبی میبینند، منتهی زیباتر، از معارف قرآن طرفی نمیبندند و من بعید میدانم که منظور مرحوم ملاصدرا که زمخشری را محکوم کرده، این بوده باشد که به بلاغت قرآن نباید پرداخت . به دلیل اینکه من با تمام وجود لمس کردهام که در تمام نکتههای بلاغی قرآن، پیامهای اخلاقی و تربیتی و سیاسی و مانند آن نهفته است . شما موارد زیادی را در آیات مختلف میبینید که با توجه به یک نکته بلاغی، چه پیامهای عظیمی از او گرفته میشود . ولی آنچه باید به آن توجه داشت، این است که وجه بلاغی قرآن وجه ابزاری است . ما اگر از ابتدا بخواهیم به سراغ پیام برویم، موفق نخواهیم بود; زیرا پیام را باید از رهگذر الفاظ به دست آوریم و کیفیت و چینش الفاظ قرآن به راستی خیره کننده است و در آنها از تمامی توان لفظ و جایگاه آن در رساندن پیام استفاده شده است . به طور مثال در سوره مبارکه کهف خداوند میفرماید: نحن نقص علیک نباهم بالحق . تا آنجایی که میفرماید: اذ اوی الفتیة الی الکهف فقالوا ربنا آتنا من لدنک رحمة و هییء لنا من امرنا رشدا . چرا اول فرموده «اذ اوی الفتیة» و «تمکن الفتیة» یا «فر» و مانند آن نگفته؟ چون میخواهد بگوید: اینها پناه میگیرند و آسوده میشوند و بعد میفرماید: فقالوا ربنا آتنا . چرا مثل قوم عیسی نگفتند: ای عیسی آیا خدای تو میتواند برای ما مائده از آسمان به پایین فرستد: هل یستطیع ربک ان ینزل علینا مائدة من السماء . . .» فقالو ربنا انزل الینا من لدنک رحمة . به جای «آتنا» چرا در اینجا فرمود: «من لدنک رحمة» ؟ چرا نگفت «رحمة من لدنک» ؟ چون اگر «من لدنک» بعد از «رحمة» بیاید جمله وصفیه میشود . لکن اگر قبل بیاید، حال است; یعنی شبه جملهای است که حال قرار میگیرد . در مفهوم کلی که تفاوتی حاصل نمیشود; پس چرا به این صورت فرمود؟ چرا در اینجا وقتی امر میآید، امر را به خود اصحاب کهف نسبت میدهد؟ «وهییء لنا من امرنا» . وقتی با خدا سخن میگویند، میگویند این مشکل را خودمان برای خودمان درست کردیم . وقتی با خودشان صحبت میکنند، میگویند از خدا بخواهیم این مشکلی که خودمان برای خودمان به وجود آوردیم، حل کند . مشکل که پیش میآید به خودشان نسبت میدهند; ولی وقتی سخن از رشد، هست، میگویند خدایا رشد از تو است، و مشکل از ما . میگویند «آتنا» . خدایا برای ما نفرست، بلکه برای ما بیاور . فرق استبین آوردن و فرستادن . زیرا وقتی میآوری، خودت هم میآیی، خودت با رحمتتبیا، نه اینکه کاری به خودت نداریم، فقط از بالا به پایین بفرست . ولی سخن حضرت عیسی که سخن مریدان و اطرافیانش را تکرار میکند، میگوید «انزل علینا» . یعنی بفرستبرای ما; با تفاوت ظریفی که بین «انزل» از باب افعال و «ینزل» از باب تفعیل وجود دارد . چقدر این «آتنا» لطیف است . یا میفرماید «یؤتون الزکاة» ، نمیفرماید «یرسلون الزکاة الی المساکین» و میگوید «یؤتون» ، یعنی اینکه فقیر وظیفه ندارد بیاید در خانه تو را بزند و گدایی کند . تو وظیفه داری که نزد فقیر بروی . چقدر قشنگ است . اینها را از دقیق شدن در نکتههای بلاغی میفهمیم . لکن حرف مرحوم ملاصدرا (رضی الله عنه) و اعتراضش به زمخشری این است که تو چرا روی این نکتهها میمانی; این نکتهها همه ابزاری برای رسیدن به پیام قرآن هستند . منظور وی ، ابزار را موضوع کردن است و از وجه ابزاری غافل ماندن . بنابراین من شخصا معتقد هستم که سختباید به نکتههای بلاغی و ادبی قرآن بپردازیم; اما توقف در آنها را توصیه نمیکنم هم اینک بعضی از همکارهای ما هستند که عرفان تدریس میکنند; ولی شاید هیچ تقیدی نداشته باشند! چرا؟ به دلیل اینکه متون عرفانی برای آنان به عنوان یک متن ادبی مطرح است و کاری به حق یا باطل بودن آن ندارد . اگر ما به قرآن بدین صورت و بدین گونه نگاه کنیم، خود به خود زیان خواهیم برد و آفات بزرگی دامنگیر ما خواهد شد .
بلاغت قرآن ریشه در فطرت زبانی دارد . مااگر به زبان قرآن به گونه سالم آشنا شویم، لازم نیست اصطلاحات بلاغی را بیاموزیم ولی لازم است لطافتهای بلاغی را بفهمیم . مثل علم عروض . به طوری که اگر کسی بخواهد شاعر بشود و لطافتهای شعری را بداند، لازم نیست علم عروض بخواند و بداند، به قول شاعر:
مستفعل فاعل فعول
مفاعل کلها فصول
قدکان شعر وراء صحیحا
من قبل ان یخلق الخلیل
یعنی قبل از اینکه خلیل ابن احمد فراهیدی بصری، واضع علم عروض به دنیا بیاید، شعرا شعر میگفتند و بسیار هم قشنگ میگفتند . علم عروض آمد و علامت و اسمگذاری کرد ولی باید وزن را بشناسد تا لطافت را بفهمد تا بتواند تمیز دهد . ما که به بلاغت قرآن و فراگیری نکات ادبی قرآن توصیه میکنیم دلیل آن این است که زبان شیرین قرآن را در مرور پی درپی به ستبیاوریم . ولو این که نگوییم این مسند است، آن مسندالیه، این استعاره، آن مجاز عقلی و آن کنایه و . . باید اینها را یاد بگیریم و گرنه به پیامهای لطیف قرآن نمیرسیم .
به نظر میرسد یکی از موانع رشد فرهنگ قرآنی انحصارات قشری است . شاید برخی تصور کنند که قرآن در دست آنها است و فقط آنها هستند که میتوانند از قرآن سود بجویند و لزومی ندارد که نسلهای دیگر و آحاد مردم با این معارف دقیق و اصیل آشنا شوند .
باید ببینیم نظر پیامبر (ص) و نظر ائمه - علیهم السلام - در این مورد چیست . آیا وقتی کسی به ائمه مراجعه میکرد، آن بزرگان ابتدا از پایه تحصیلات او میپرسیدند وبعد معارف قرآن را عرضه میکردند، یا اینکه هر کس میآمد به فراخور حالش به او توصیه میکردند و پیام به او میدادند . ما میبینیم پیامبر و ائمه - علیهم السلام - قائل به این نوع تفکیک و تبعیضها نبودند . بنابراین قرآن برای همه قابل فهم است . منتهی باید از راهش وارد شد . خداوند اشاره میکند که ما قرآن را میتوانستیم به عنوان یک متن پیچیده مطرح کنیم که فقط افراد خاصی او را بفهمند; ولی برای اینکه همیشه در یاد مردم باشد و بتوانند از آن استفاده کنند، آسان و به تدریج نازل کردیم: ولتقره علی الناس علی مکث و نزلناه تنزیلا . ولقد یسرنا القرآن للذکر . البته آسان بودن قرآن نباید باعث توهم ابتذال شود . زیرا فهم قرآن، دارای روش است . باید به «انما یعرف القرآن من خوطب به» توجه بسیار کرد . «انی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله و عترتی لن یفترقا» برای ما رهنمود است که از پیش خود به سراغ قرآن نرویم .
بنابراین اولا ما نباید بر طبل انحصار بکوبیم و ثانیا نباید به بهانه انحصارزدایی به ابتذال روی بیاوریم . در اوایل انقلاب، جزوههای ترجمهای که از گروه فرقان منتشر میشد، به قدری بر اساس لایههای خودساخته ذهنشان بود که خیال میکردند بایک ترجمه میتوان بر اساس قرآن فتوا داد . این یعنی به ابتذال کشاندن حرمت کتاب آسمانی و فرهنگ قرآن . قرآن خود راهها و پلههای صعود را به ما نشان داده و گفته است: «فاقرؤا ما تیسر من القرآن» ; تا میتوانید قرآن بخوانید، یعنی اگر قرآن را زیاد بخوانید زبان قرآن برای شما یک زبان روان و قابل فهمی خواهد شد . من کتابی را که یکی از بزرگان معاصر در ادب پارسی در مورد بیدل دهلوی نوشته بود، میخواندم . نوشته بود: «بیدل کشوری است که به دست آوردن ویزای مسافرت بدان به آسانی حاصل نمیشود; ولی اگر کسی این ویزا را گرفت، تقاضای اقامت دائم خواهد کرد» میدانیم که بیدل زبان دیرآشنایی دارد و ایشان ادعا میکنند:
«اگر کسی بتواند گذرنامه ورود به کشور بیدل را بگیرد، وقتی وارد آن شود قصد اقامت ابدی خواهد کرد» . من در مورد قرآن به این باور رسیدهام که اگر ما به آیه «فاقرؤا ما تیسر من القرآن» عمل کنیم، به تدریجبه آیه «افلایتدبرون القرآن» خواهیم رسید . زیرا «افلایتدبرون القرآن» کلاسی استبه مراتب بالاتر و بعد ما میتوانیم به تکسب و تمسک بپردازیم و لزومی هم ندارد که در سلک و مسلک خاصی هم باشیم; ولی در کل روش را نباید فراموش کرد تا به بهانه انحصارزدایی به ابتذال کشیده نشویم .
زیست امروز بشر نسبتبه زیست هزار سال گذشته او دچار تحول شده است . با توجه به این مطلب اگر ما بخواهیم یک فهم موزون از قرآن که با زیست امروز بشر تناسب داشته باشد، برسیم، چه راهکار اساسی را پیشنهاد میکنید .
در آغاز باید تعریفی از زیست امروزی داشته باشیم . زیست امروز زندگی، یعنی زندگی فرهنگمدارانه همراه با ابزار فرهنگی و انقلاب انفورماتیک . دید مدرنیسم یا بگوییم ترکش مدرنیزم، جامعه بشری را فراگرفته است و انقلاب انفورماتیک، زندگی علمی جامعه بشری را دگرگون کرده و جلوهای از آن هم خود به خود به جامعه اسلامی و به حوزههای دینی رسیده است که اگر مقصود این است، طبیعی و قابل درک است و طبعا بر خورد ما با معارف دینی با توجه به این مجموعه وسایلی که در اختیار داریم، برخورد دیگری خواهد بود . مثل اینکه ما آیهای را به شکلی درگذشته میدیدیم و میفهمیدیم و امروز به شکلی دیگر به آن نگاه میکنیم که این خود یک شکلی از تاویل است . یعنی وقتی ما مفهوم آزادی را در 200 - 300 سال پیش در ذهن میآوریم، میبینیم که بر روی یک مصداق قرار میگرفت، زیرا یک مصداق در معرض حس ما قرار داشت و ما به آن توجه میکردیم و لابد فکر میکردیم که مصداق این مفهوم، همین است و بس . ولی امروز با توجه به توسعههای شگفتانگیزی که پیش آمده، طبعا مصادیق کوچکتر، ریزتر و روشنتر و گستردهتری را از این مفاهیم به دست میآوریم . حال با توجه به این مطالب چه باید اندیشید .
هر قرآنپژوهی اولا باید بتواند از مجموعه ابزارهای جدید استفاده کند; ثانیا از پنجره این ابزارها فضای باز بیرون را ببیند . میبینیم بعضیها عمر خودشان را روی قرآن میگذارند . در گذشته هم همینطور بوده است استاد بزرگوار ما جناب آقای دکتر حجتی (حفظه الله) میفرمودند: در سال 46، شاگرد آرتورجفری که یکی از قرآن پژوهان برجسته نیم قرن پیش است، نزد من آمد و گفت: استادم در روزهای پایان زندگیش به من گفت: «فلانی تاعمر داری روی قرآن کار کن» . این کلام کسی است که چندان ایمانی هم به قرآن ندارد و این حرفها برای زمانی است که این وسایل پیشرفته در اختیار آنها نبود .
ولی هم اینک با توجه به اینکه آنها پیشگامان صنایع هستند و انقلاب انفورماتیک و گسترش و انفجار اطلاعات از آنجا آغاز شد، کسان زیادی وجود دارند که در زمینههای قرآنی با ذهنیتها و اهداف مختلف کار میکنند و در این میان کسانی هستند که تمام هم و غم خودشان را علیه قرآن به کار میبندند و مرتب بر روی شبکههای مختلف اینترنت پیام میفرستند، طعن میزنند و شبهه میپراکنند . قرآنپژوهان امروز باید به مقتضای آن روحی که تشیع در آنها دمیده است، به دنبال تحری حقیقت، یعنی اسلام باشند . الاسلام هوالتسلیم و با رهنمود قرآن «فیتبعون احسنه» ، بیایند و فرهنگ خودمان را بارور کنند و در مقابل معاندان و مخالفانی که آیاتی را میسازند و ساختههای دروغین خوشان را به عنوان پاسخ تحدی قرآن روی آنتنها میفرستند، ایستادگی کنند . امروز دیگر خالق قرآن، قرآن و جامعه از ما نمیپذیرد که روی مسائلی مثل چگونگی روایتحفص از عاصم یا روش و اختلاف قراءات متمرکز شویم . زیرا ما با چالشهای جدیتری روبرو هستیم . ارتباط با شبکههای جهانی، این حقیقت را برای ما روشن میکند که ما باید مجهز و مسلح باشیم . البته نباید از آغاز بنای این را داشته باشیم که پاسخ شبهات را بدهیم . بلکه باید بنا را بر تحری حقیقتبگذاریم و در کنار آن دفاع از حقیقت کنیم . چه بسا در مجموعه آنچه که فی المثل بلاشر یا گلدزیر صهیونیست در گذشته گفتهاند، یا امروزیها میگویند، بتوانیم بهرههای خوبی پیدا کنیم; همانطور که میبینیم در گذشته استاد شیخ ابوعبدالله زنجانی جزو اولین کسانی بوده که تاریخ قرآن را در دوران معاصر نوشته و چقدر از حاصل تلاش غربیها استفاده کرده است . بنابراین منطق «فیتبعون احسنه» زیباترین راه پذیرفته شده دنیاست که باید در کنارش مجهز به دفاع از حق نیز باشیم .
بنابراین در جهت فهم موزون قرآن، باید خود را مسلح و آماده به زبان امروز کنیم که در این مرحله باید بزرگان حوزه و دین کمک کنند
505 بازدید
گفتمان قرآنی و سؤالات امروزی
در مصاحبه با حجت الاسلام موحدی